مهرسا السادات مهرسا السادات ، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 10 روز سن داره

مهرسا کوچولو

اولین قدم

بالاخره بعد از کلی سر و کله زدن با مهرسا خانم انتظار به سررسید و امروز 2 قدم راه رفت و کلی ما را خوشحال کرد مامانی که دیگه نمیدونست چی کار کنه از بس که ذوق زده شده بود . راستی یک کار دیگه هم امروز انجام داد و اون هم این بود که خودش تنهایی از تخت اومد بالا .آخه همش یک پاش را میاورد بالا که بیاد ولی نمیتونست اما امروز یکدفعه تونستش . این هم داستان شیرین کاریهای امروز مهرسا خانم ...
28 شهريور 1390

لالایی برای مهرسا جون

این شعر لالایی برای همه ماهایی که بچه ها ی دیروز بودیم و مامانای امروز خیلی آشناست و همه ما یک خاطره ای باهاش داریم .من شبا این شعر را برای مهرسا میخونم تا لالا کنه معلوم هم هست که خیلی این شعر را با صدای مامانش دوست داره چون هر لالایی دیگه ای براش میخونم گوش نمیکنه و وقتی این لالایی را  میخونم با دقت گوش میده و خیلی خوشگل لالا میکنه .   کنجشک لالا سنجاب لالا آمد دوباره مهتاب لالا لالالالایی لالا لالایی لالالالایی لالا لالایی گل زود خوابید مثل همیشه قورباغه ساکت خوابیده بیشه لالالالایی لالا لالایی لالالالایی لالا لالایی          جنگل لالا برکه لالا ...
23 شهريور 1390

دلنوشته

مهرسای عزیزم خیلی دوستت دارم هر روز برام عزیزتر از روز قبل میشی .نمیدونی چقدر برام شیرینی .لحظه لحظه دیدن بزرگ شدن و قد کشیدنت برام لذت بخشه . عاشقتم عزیزم ...
22 شهريور 1390

کارهای جدید مهرسا

مهرسا جونم این روزا کارای زیادی یاد گرفته که اگر بخوام به ترتیب بگم ایناااااسسسسسسسس 1- نانای 2-دس دسی 3-بشکن میزنه 4-با زبونش صدا در میاره 5-بای بای میکنه 6-موهاش را شانه میکنه 7- در کابینتا را باز میکنه 8- دست و پاها و مو و سر و چشماش را میشناسه و با انگشت نشون میده 9-هر چیزی را که بخواد با انگشت نشون میده و میگه "ااده " امروز هم یاد گرفته که ما را سر کار بزاره اینطوری که : بهش میگیم مامان کجاست بابا کجاست و ... با دستش میگه "دف " یعنی رفت یا به عبارتی نیست حالا اون فرد مورد نظر پیش روش نشسته ها بعدش میخنده .   اینجا داره زبون درازی میکنه و صدا در میاره   ...
22 شهريور 1390

ما دوباره رفتیم شمال

این 3 روز تعطیلی عید فطر فرصت خوبی بود که ما دوباره به همراه مامانی و بابایی و خاله و خانواده دایی بریم شمال .خیلی خوب بود و خوش گذشت ولی مهرسا خانم یک کوچولو با دایی غریبی میکرد و مامانش را اذیت کرد .ولی در کل خوب بود اینا هم عکسای مهرسا در دومین سفر به شماله مهرسا خانم تو ماشین آروم و قرار نداشت و همش میرفت زیر صندلی   مهرسا سوار قایق بادی زن دایی مهرسا همش دوست داشت روی سقف ماشین بشینه رابطه مهرسا و حیوانات (یدونه کبوتر خوشگل تو خونه دوست دایی بود که حسابی مهرسا را سرگرم کرده بود) مهرسای خسته بعد از کلی آب بازی در دریا مهرسا و سمیع جون و بابا رضا در کنار ساحل   ...
15 شهريور 1390
1